زندگی پر از عشق منو شوشوزندگی پر از عشق منو شوشو، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

داستان شیرین یک عشق

سه تا عکس دست اول

دیروز عصری وقتی با پسری تنها بودم شیطنت های مادرانه ام گل کرد پسری رو رو شکم گذاشتم رو تشکش پسرم تو سه حرکت تونست کامل بایسته وگردنشو نگه داره قوربونش برم مننننننن. تازه پاهاشو میکشه رو تشک دوست داره به جلو حرکت کنه حالت 4دست و پا ولی به جای جلو میره عقب اینجا ارتین 43روزشه و یکشنبه 11اسفند هست ...
12 اسفند 1392

43روز گذشت

سلام بلاخره فرصت کردم بیام بنویسم .چقدر روزای پر کاری بود. بابایی امد . دیشب رفت الانم سر کاره برای 22 اسفند هم بلیط گرفته برگرده برای عید و یه 1ماهی پیش مونه. امروز روز 43 بعد از تولد ارتینه ارتینم الان خوابه دیشب همش بیدار بود ولی گریه نمیکرد هر بار بیدار میشدم میدیدم بیداره داریه برای خودش بازی میکنه منم خسته تر از اونی بودم که بخوام بیدار باشمو باهاش بازی کنم گذاشتم به حال خودش باشه. دیروز رفتم براش پوشک با سایز بزرگتر خریدم پوشک های نوزادی براش گوچیک شده بود پاهاشو زخم میکرد. هنوز که هنوزه پستونک نمیگیره 2نوع پستونک امتحان کردیم ولی فایده نداشت.   اما از جشن بگم اصلا" بهم خوش نگذشت 31 تا مهمون داشیم غذا هم زرشک پلو با م...
11 اسفند 1392

روزمرگی من و ارتین

    سلام به همگی وای چقدر روز های من تند تند میگذرن واقعا" نمیفهمم روز کی شب میشه ساعت چطور میگذره انگار رفتیم رو دور تند همه چیز داره میدوه مخصوصا" که ماه اخر سال هست و کلی کار داریم . امسال خونه تکونی نداریم چون دی ماه تازه اسباب کشی کردیم ارتینم که دنیا امد کلی مهمون داشتیمو این بهانه ای میشد تا حداقل هفته ای 1بار اساسی تمییز کنیم و هرروز هم یه جارو بکشیم حالا باشه ببینم اگه بابا حمید حوصله داشت بگم روز های اخر یکبار دیگه وسایل داخل کابینت هارو بیرون بکشه گرد گیری کنه و لی پرده شستنو روتختی شستن و... نداریم. عوضش کلی خرید دارمممممممممم تقریبا" برای بیرون رفتنم هیچ لباسی ندارممممم همش یا تنگ شدن یا از حالت افتاد...
6 اسفند 1392
1